[Verse 1]
توی روند روزمره گیر افتادم
با نخهای نامرئی بسته شدم
دارم روی یه لبه به باریکی تیغ راه میرم
خسته بیدار میشم، فکر میکنم بهتره بمیرم
چند ماهی هست از مرزها رد شدم
با مامانم صحبت میکنم، لبخندهای مصنوعی روی فیستایم
کل شب مینوشم تا نتونم صاف راه برم
احساس پستی (بدی) دارم اما در عین حال اون بالاهام (های) ام
[Pre-Chorus]
نمیتونم رو زمین بند بشم
و نگرانم که الان چه فکری دربارهام میکنی
امیدوارم یکی بیاد
کمکم کنه باهاش کنار بیام
[Chorus]
فکر میکنم باید سعی کنم نَفْس خودم رو بکشم
چون اگر این کار رو نکنم، ممکنه نَفْسام منو بکشه
بزرگ شدم ولی یه جوریایی اخیراً
دارم مثل یه بچهی لعنتی رفتار میکنم
ممن واقعاً اونطور که به نظر میاد خوشحال نیستم
[Verse 2]
هنوز یه بچه کوچیکام که نمیتونه دوست پیدا کنه
میخوام دعوت بشم، ولی نمیرم
خوابهای بدی میبینم درمورد تموم شدن حرفهام
چون وقتی باید تظاهر میکردم، سوتی دادم
هجده ساله شدم و شهر رو ترک کردم
گفتم "میخوام باحال باشم، نمیخوام زیبا باشم"
صداها همه به هم ریختند
و گفتند “تو برای اداره این شهر خیلی خوبی"
[Pre-Chorus]
نمیتونم رو زمین بند بشم
و نگرانم که الان چه فکری دربارهام میکنی
امیدوارم یکی بیاد
کمکم کنه باهاش کنار بیام
[Chorus]
فکر میکنم باید سعی کنم نَفْسْ خودم رو بکشم
چون اگر این کار رو نکنم، ممکنه نَفْسام منو بکشه
من بزرگ شدم ولی یه جوریایی اخیراً
دارم مثل یه بچهی لعنتی رفتار میکنم
من واقعاً اونطور که به نظر میاد خوشحال نیستم
هیچ چیز اونطور که به نظر میاد نیست
هیچ چیز اونطور که به نظر میاد نیست
و من بزرگ شدم ولی یه جوریایی اخیراً
دارم مثل یه بچهی لعنتی رفتار میکنم
من اونقدر از "من" بودن خوشحال نیستم
[Bridge]
از دروغی که دارم زندگی میکنم خوشم نمیاد
خیلی مهربون و بخشندهام
میخوام برگردم به اولش
وقتی همه چیز درست به نظر میرسید
یه پشتبام، در لور ایست ساید، دارم میخونم
اصلاً برام مهم نبود که برندهام یا نه
با کی شوخی دارم؟ الان همه چیز تموم شده
(با کی شوخی دارم؟)
من خیلی از چیزی که اعتراف می کنم بدتر ام
[Chorus]
فکر میکنم باید سعی کنم نَفْسْ خودم رو بکشم
چون اگر این کار رو نکنم، ممکنه نَفْسام منو بکشه
من بزرگ شدم ولی یه جوریایی اخیراً
دارم مثل یه بچهی لعنتی رفتار میکنم
من واقعاً اونطور که به نظر میاد خوشحال نیستم
هیچ چیز اونطور که به نظر میاد نیست
هیچ چیز اونطور که به نظر میاد نیست
و من بزرگ شدم ولی یه جوریایی اخیراً
دارم مثل یه بچهی لعنتی رفتار میکنم
من اونقدر از "من" بودن خوشحال نیستم
واقعاً خوشحال نیستم که خودم هستم