میزارم میرم
با اینا یکی نیس جنس من اگه
یه کتاب غصه
خوشحالیم اندازه نصفه ورقه
خلاصش کنم
اول آخر این قصه غلطه
تجربم زیاد با سن پایین
ولی خب میدونم سن یه عدده
برای خودم دارم یه قانون
که اونم سخت نیست،راحته،آسون
این که بی قانون همچی خوبه
به شرطی که باشه باهم دلامون
زندگی قشنگه ولی خب از دور
تا وقتی به یه کارایی شی مجبور
تا وقتی کسایی که پیششونی
تورو به سلیقشون کنن محدود
حرفای دلم انقد زیاد بود بالا اوردم
وقتی گشنم شد غصه همهٔ این سالا رو خوردم
دستم و هیچوقت نگرفت کسی
من خودم کردم این جا پا رو محکم
انقده محکم،که حتی تکون نمی ده عمرا،ماها رو بمبم
عشق و یاد گرفتم از خونوادم
یوقتا نداشتم نه جون راهم و نه پول بارم
اینکه جا بزنم تمومه کارم
یکی از رفیقام پلوی من
نه داشتش جا موندن نه نون شب
ولی باز نکردش از هیچی فرار
گاهی فقط می رفت از کوره در
باک من پره
ولی نیست باکی
که جلوم سده پشتم گلاکی
انگاری کوه ها همشون ریختن
آدما سنگین دیگه نه خاکی
میمیرم منم سر رپ یروز
ولی خب ورسامو بعد من بخون
دنیا برا من نداره ارزش
وقتی راه به پل معرفت به پول
I don't believe in the gods' existence. Man is the master of his own fate, not the gods. The gods are man's creation to give answers that they are too afraid to give themselves
روزی که برم حرفام یادبود
مامانم می ریزه اشکاش آروم
همونجاس که میشه سختا آسون
فرقیم نداره قبر یا تابوت
روزی که برم نمیره یادم
خودم که ازین دنیا میشم راحت
ولی خب بابام یکمی غده
می کنه قایم گریشو با اخم
خواهرم حساسه میدونم برم
که از فکرم بیرونم نمیاد یه لحظه
یکی از دلیلامه برا موندن
نمیخوام گریش و،میمونم بخنده
ندارم داداش خونی بجاش
رفیقام میوفتن دنبال کارام
با اینکه ندارن فازش و دیگه
ولی باز میشن معتاد زاناکس
که روزا بگذره،یادشون بره
چجوری به فاک رفت رویای ماها
دختره هم به فکر اینکه چطوری
خاطره بسازه دوباره باهام
نداره جرات بپره پایین
نداره جرات بزنه با تیغ
می دونه چی می خوام ازش وگرنه
میپرید بودم من یه ذره راضی
بمیرم همواره دیگه مسیر
نداره از من کینه کسی
هیترم میشه با فنم همراه
چون هرکی بمیره میشه عزیز
می گذرن میرن فصلا جلو
پیرتر از دیشب اما بزرگ
این رقم بیشتر حرفام و گفت
سیزده
پنج
سیزده ، هفتاد و نه