به گود چشم سیاهش
به خون توی نگاهش
به آن دو ماهی قرمزمیان عمق دو چاهش
نگاه کردم و گریه
امان نداد بمانم
به او که معنی دوریست
که انتهای صبوریست
به خنده هاش که زوریست
نگاه کردم و گریه
امان نداد بمانم
امان از آن شب وحشت
امان از این همه دوری
از این تنفس در مرگ
عذاب زنده به گوری
به هیچ راه پس و پیش
به درد بیشتر از پیش
به آن دو چشم دهاتیش
نگاه کردم و گریه
امان نداد بمانم
به ساق و سایش ارّه
به جیغ او ته درّه
به مرگ ذرّه به ذرّه
نگاه کردم و گریه
امان نداد بمانم
به روی و موی سپیدش
به اشک و تاری دیدش
به کور سوی امیدش
نگاه کردم و گریه
امان نداد بمانم
امان از آن شب وحشت
امان از این همه دوری
از این تنفس در مرگ
عذاب زنده به گوری
به هیچ راه پس و پیش
به درد بیشتر از پیش
به آن دو چشم دهاتیش
نگاه کردم و گریه
امان نداد بمانم