{همخوان}
من این راهو میرم
وقتی که راه نمیشه رفت
خودمو از پوستم میکَنم
وقتی که داد نمیشه زد
نالهی طبیعتو میل میکنم
حیوونا رو لباس بگیره تن
اینجا دفاع نمیشه کرد
پس حالا سلاح که میشه خلق
{قسمت یک}
باید زمینو بشوره خون
باید قوی شد و کنارِ هم موند
بذار داد بزنن صدایِ من کو
تا آسمونا صدا نمیشه رد
باید حُزنو فدایِ تن کرد
باید سفر کرد این جنون غریضه است
آینده نسخهی قویِ ماست
من تو ابتدای زمینم
پیِ کشف بزرگتر اَ خودمم
من خودمم طلسم خودمم
من خدایِ خیالیِ خودمم
من همون خدای قافیه شدنم
تمدن باروت
قطرههای جاریِ درومن
آلوده به قانون
هنجار و صداهای خاموش
خاکستری رنگ بده
بذار به همدیگه برسه صدامون
دوخته شه به هم چشامون
خاکستری درد بده
نیست فریب خودکارِ وصلِ به کاغذِ سلطهی حکام
خاکستری جنگ بده
رنگِ تو واقعی نیست
…رنگِ تو قرمزِ عصیانه
باروت
…صدای بچههامون، باروت
{همخوان}
من این راهو میرم
وقتی که راه نمیشه رفت
خودمو از پوستم میکَنم
وقتی که داد نمیشه زد
نالهی طبیعتو میل میکنم
حیوونا رو لباس بگیره تن
اینجا دفاع نمیشه کرد
پس حالا سلاح که میشه خلق
من این راهو میرم
وقتی که راه نمیشه رفت
خودمو از پوستم میکَنم
وقتی که داد نمیشه زد
نالهی طبیعتو میل میکنم
حیوونا رو لباس بگیره تن
اینجا دفاع نمیشه کرد
پس حالا سلاح که میشه خلق
{پایانی}
تو خونم غرق
تو خونه هم غرق
خونِ هم غرقاشون هم پَر
تو خونم غرق
تو خونه هم غرق